دیشب با هم حرف زدیم. تو بازم به من تاکید کردی که ما نمی تونیم برای همیشه با هم بمونیم. منم بهت گفتم میدونم و تاکید کردم که نمی خوام مجبورت کنم که با من بمونی.
تو گفتی من تو این مدتی که با هم بودیم خیلی ایثار و فداکاری کردم. خیلی از خودم گذشتم. عاشقانه های بی صدا ...
مهربونم!
داری میری مشهد دیدن پدر و مادرت، خوشحالم که میری و پدر ومادرت رو می بینی و حال و هوایی عوض می کنی.
این روزا با وجود مشکلاتی که پیش اومده من و تو، حال خوبی نداریم. برو تا کمی روحیه ات عوض بشه.
من اینجا منتظر برگشتنت هستم. فقط 1 ساعت ه عاشقانه های بی صدا ...